صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

طراح قالب

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
عناوین مطالب وبلاگ
::
طراح قالب

::حکایات
::احادیث
::اشعار
::مهدویت
::ایستگاه نذورات
::التماس دعا
::ماه رمضان
::دلنوشته
::اس ام اس
::پند
::ماه محرم
::داستان
::متفرقه
::مناسبتها
::حجاب
::احکام
::انقلاب اسلامی
::دانستنی های ائمه اطهار
::اعتکاف
::دانلودها


تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: فتاح زاده

آمار بازديد :

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 768
بازدید ماه : 53
بازدید کل : 175023
تعداد مطالب : 199
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1







پيام مديريت وبلاگ : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ من خوش آمديد .لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما در بهتر شدن كيفيت مطالب وبلاگ کمک کنید .


جوانی که شهوت نفسش گذشت کرد و...

نخواه گناه کنی ، نمیکنی ... ؟ !
یه جوون زیبایی بود به نام ابن سیرین ...
شغل این جوون بزازی بود ، مغازه هم نداشت ...
فقط یه سبد داشت که رو سرش میذ اشت و تو این کوچه ها را میافتاد و كاسبي مي كرد و گاهي هم براي رفع خستگي گوشه اي مي نشست و بساطش را كناري پهن مي كرد.
از قضا زن جوا نی عاشقش شده بود و تصمیم گرفته بود ا و را به دام بندازه .
این بود که رفت پیش ابن سیرین و گفت :
" من شوهرم مریضه ، لباس میخوام براش بخرم اما میخوام به سلیقه خودش باشه .
بساطتو جمع کن پاشو بریم پیش شوهرم ... "
ابن سیرینم قبول کرد و با آن زن راهي خانه ا شان شد .
زن وارد شد و ابن سیرین هم یا ا.. گويان پشت سرش وارد خونه شد
اتاق اول را گذراند ، دومی را هم همین طور ، رسید به اتاق سوم ...
دید نه بابا مثلی که اینجا هیچ خبری نیست .
رو کرد به به اون زن و گفت : " پس شوهرت کجاست .؟ !
اون زن هم خيلي راحت گفت : " من که شوهر ندارم .
بعد به ابن سيرين گفت : ببین اینجا خونه ی منه ، تو هم الان تو خونه ی منی ، اگه آماده برای گناه نشی داد میزنم که مزاحمم شدی .
ابن سیرین يكباره متوجه شد در باتلاقی افتاده که هر چی بیشتر دست و پا بزند بیشتر فرو خواهد رفت .
این بود که رويش را کرد به سمت آسمان و گفت :
" ای خدا تو که میدونی من اهل این کارا نیستم پس خودت نجاتم بده "
در همين حال یك فکری به خاطرش رسید ، گفت :
" باشه نياز نيست داد بزني ، من آماده میشم براي گناه ، فقط به من بگو دستشویي خانه کجاست ! "
آن زن هم با اين خيال كه او راضي شده محل دستشویی را نشون داد
ابن سیرین رفت داخلش ؛ و تا تونست از نجاسات اونجا برداشت و به خودش مالید ... ! ؟
و اومد و یك گوشه نشست .
دختره تا وارد اتاق شد ، دید چه بوی بدی میآد ...
رويش را برگردوند و ابن سیرین را در آن وضع دید ، گفت :
" چرا خودتو اینجوری کردی ؟ "
ابن سیرین گفت : " این تجسم عملیه که ازم میخواستی انجام بدم ! "
آن زن با عصبانيت و ناراحتي ابن سیرین را با همون وضع از خانه خود بيرون كرد .
چقد سخته آدمو با اون قیافه تو خیابونا ببینند !!!
ولی نه ... !
خدا آبروی بنده ای رو که حرمت حفظ کنه ، نمیریزه ، میگین چه جوری ؟
حالا میگم :
ابن سیرینم با همون قیافه از خونه اومد بیرون ، اما :
انگار اون روز و آن ساعت همه مردو مرده بودن ؟ !
هیچ کس ابن سیرین را با اون قیافه ندید ،

واز آن روز به بعد از او بوی خوشی استشمام می شد

و خذداوند علم تعبیر خواب را به او عنایت فرمود
ميدانيد چرا ؟؟
چون حفظ حرمت کرد ه بود و بر نفس خويش به ياري خدا غلبه كرد
از اين ماجرا درس مي گيريم كه اگر نخواهيم گناه كنيم ؛ مي توانيم

ترک گناه سخته ولی ممکنه! تو هم میتونی یه یا علی بگو ومردانه شروع کن !



:: موضوعات مرتبط: حکایات، ،

نوشته شده توسط فتاح زاده در شنبه 29 تير 1392


حجاب زیبایی نیست......حجاب زیباست

خواهرم حجابت، گفت: دلم پاک است، جواب داد مگر می شود که پاکی هزاران نگاه را بدزدی و دلت پاک باشد .



حجاب زیبایی نیست......حجاب زیباست


می گویند سیاهے ِ چادرم چشمــــ را می زند !

چشم آدم هاے حریص و هرزه را ، چشم را که هیچ ! خبر ندارند تازگے

ها دل را هم می زند ! دل آدم هاے مریض و بیمار دل را !

از شما چه پنهان چادرم دست و پا گیر هم هست ! دست و پاے بے بند و

بارے را می بندد !

چادر براے کسانے استــــ که نمے خواهند عزتــــ ِ آخرتشان را به بهاے

نا چیز ِ لبخند هاے هرزه بفروشند ...

┘◄ چادرم سند بندگے و عبودیتم را امضا مے کند ...



:: موضوعات مرتبط: حجاب، ،
:: برچسب‌ها: حجاب, عزت, لذت حجاب, چادری بودن, با حجاب,

نوشته شده توسط فتاح زاده در شنبه 29 تير 1392


یادمان رفت

سرمشق های آب بابا یادمان رفت

رسم نوشتن با قلم ها یادمان رفت

گل كردن لبخندهای همكلاسی

دریك نگاه ساده حتی یادمان رفت

ترس ازمعلم حل تمرین پای تخته

آن زنگهای بی كلك را یادمان رفت

راه فرار از مشق های توی خانه

ای وای ننوشتیم آقا، یادمان رفت

آن روزها را آنقدر شوخی گرفتیم

جدّیت تصمیم كبری یادمان رفت

شعرخدای مهربان راحفظ كردیم

یادش بخیر،امّا خدارا یادمان رفت

در گوشمان خواندند رسم آدمیّت

آن حرفها را زود امّا یادمان رفت

فردا چكاره میشوی موضوع انشا

ساده نوشتیم آنقدر تا یادمان رفت

دیروز تكلیف آب بابا بود و خط خورد

تكلیف فردا نان و بابا یادمان رفت



:: موضوعات مرتبط: اشعار، ،

نوشته شده توسط فتاح زاده در شنبه 29 تير 1392


:: دهه فجر
:: برادر یادت با ماست..
:: خدا قوت...اجرتان با آقا اباعبدالله (ع)
:: لبیک یا خامنه ای...
:: کربلایی دیگر در راه است....
:: خدا را شکر ... محرم نزدیکه
:: داعش...
:: حمله داعش به کربلا / اولین اقدام ارتش عراق در موصل ناکام ماند
:: دوری از گناه..
:: یامهدی تبریک...
:: محرم92
:: یازهرا.....
:: پیامک شهادت امام رضا (ع)
:: پیامک رحلت پیامبر اکرم (ص)
:: رحلت پيامبر اكرم(ص)
:: اربعین
:: مداحی ای دل ای دل ای روزگار
:: اگه خدا مدد کنه...





··••●یا لثارات الحسین●••·· باسلام‍‍! منتظر کمکهای سبز شما هستیم...اجرتان با آقا ابا عبدالله.. کمکهای مالی خود را به شماره حساب زیر واریز کنید : 4190209521 بهرام انصاری امور مالی هیئت تعزیه عاشقان اباعبدالله یاعلی التماس دعا




:: بهمن 1398;
:: مهر 1395;
:: آبان 1393;
:: شهريور 1393;
:: خرداد 1393;
:: ارديبهشت 1393;
:: فروردين 1393;
:: دی 1392;
:: آذر 1392;
:: شهريور 1392;
:: مرداد 1392;
:: تير 1392;
:: خرداد 1392;
:: ارديبهشت 1392;
:: فروردين 1392;
:: اسفند 1391;
:: بهمن 1391;
:: دی 1391;
:: آذر 1391;

آبر برچسب ها

اربعین , حدیث , اداب , حدیث درمورد تسبیح حضرت فاطمه , تسلیت , قیام عاشورا , روزشماررمحم , عکس متحرک , زنان , حضرت عباس , استقبال , خداحافظ محرم , روز شمار محرم , اربعین حسینی , جملات ,

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ | طراح قالب

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by yahossain139