صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

طراح قالب

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
عناوین مطالب وبلاگ
::
طراح قالب

::حکایات
::احادیث
::اشعار
::مهدویت
::ایستگاه نذورات
::التماس دعا
::ماه رمضان
::دلنوشته
::اس ام اس
::پند
::ماه محرم
::داستان
::متفرقه
::مناسبتها
::حجاب
::احکام
::انقلاب اسلامی
::دانستنی های ائمه اطهار
::اعتکاف
::دانلودها


تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: فتاح زاده

آمار بازديد :

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 156
بازدید ماه : 265
بازدید کل : 165080
تعداد مطالب : 199
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1







پيام مديريت وبلاگ : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ من خوش آمديد .لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما در بهتر شدن كيفيت مطالب وبلاگ کمک کنید .


همه چيز در مورد ضريح امام رضا(ع)

به درستى روشن نيست كه از چه زمان، نخستين ضريح بر روى قبر مطهر امام رضا عليه السلام نصب شده، اما مسلّم اين است كه تا قرن هشتم هجرى ، بالاى قبر مطهر ضريحى نبوده است؛

زيرا كسانى كه در آن تاريخ مشهد را زيارت كرده و گزارش سفر خود را نوشته اند، از وجود ضريح يادى به ميان نياورده، و تنها از صندوقى كه بر فراز قبر بوده است، خبر داده اند.

از اين كسان مى توان جهانگرد نامور، ابن بطوطه را ياد كرد كه در سفرنامه خويش گزارش ديدار از مشهد را چنين مى نويسد:
مشهد مكرّم امام رضا قبه هاى بزرگ دارد. قبر امام در داخل زاويه اى است با مدرسه اى و مسجدى در كنار آن. و اين عمارتها همه با سبكى بسيار زيبا و مليح ساخته شده و ديوارهاى آن كاشى است.

روى قبر صندوق چوبى قرار دارد كه سطح آن را با صفحات نقره پوشانيده اند. از سقف مقبره قنديلهاى نقره آويزان است.

از اين سخن پيداست كه در سال 734 هجرى ، يعنى زمان بازديد ابن بطوطه از مشهد، ضريحى بر بالاى قبر نبوده است.

گرچه دليل معتبرى بر اين سخن نيست، امّا گويا گذاشتن ضريح از عصر صفويان آغاز شده و براى نخستين بار در زمان آنان بوده است كه بر آن قبر مطهر ضريحى برپا شده است.
برخى نيز بر اين باورند كه نصب ضريح از روزگار تيموريان شروع شده و از آن پس تا كنون، در دوره هاى گوناگون و بر پايه نياز زائران حرم مطهّر، ضريحى جديد نصب شده است.
بر اساس قراين و پژوهشهايى كه محققان انجام داده اند، ضريح كنونى ، پنجمين ضريحى است كه بر روى قبر مطهر امام رضا عليه السلام نصب شده است.

ضريح اول


نخستين ضريح، ضريحى چوبى با تسمه هاى فلزى و پوشش طلا و نقره بوده است كه در اواسط قرن دهم يعنى در دوران شاه طهماسب صفوى به سال 957 ق. ساخته و بر روى صندوقچه چوبى نصب شده است.

در كتيبه دور اين ضريح، سوره هل اتى به خط ثلث شيوا مكتوب بوده و در كتيبه طلايى سردر آن، تاريخ نصب بدين شرح نوشته بوده است:
به توفيق الهى و تأييد پناهى و ائمه معصومين صلواة الله عليهم اجمعين، طهماسب بن اسماعيل از صفوى بوضع اين محجر طلا در اين موضع عرش اعلا موفق و مؤيد گرديد (سنه 957).

در سال 998 كه عبدالمؤمن خان ازبك، پس از قتل عام مردم خراسان، مايملك و اموال آنان را به يغما برد، بخشى از اموال آستان مقدس همچون قنديل هاى طلا، كتب و قرآن هاى نفيس خطى از جمله قطعه الماسى به درشتى يك تخم مرغ، و ميل طلايى كه به فرمان شاه طهماسب فراز مضجع مطهر نصب بوده است، همراه تعدادى از فرشهاى آستان مقدس، نيز، به هرات و بخارا برده مى شود.

به هنگام نصب ضريح دوم، نخستين ضريح برچيده نمى شود و ضريح جديد روى آن قرار مى گيرد، امّا در سال 1311 شمسى كه صندوق طلاى مرقد منور به دليل فرسودگى پايه ها عوض مى شود، ضريح مذكور برچيده شده، طلا و نقره و جواهرات آن از چوب ها جدا گرديده و به خزانه منتقل مى شود.

ضريح دوم

ضريح مرصّع فولادى معروف به ضريح نگين نشان است كه در سال 1160 هجرى به آستانه مقدس تقديم و بر فراز قبر مطهر نصب شده است.

بر اساس شواهد تاريخى ، واقف ضريح، شاهرخ فرزند رضا قلى ميرزا، فرزند نادرشاه افشار و نوه شاه سلطان حسين صفوى است

اين ضريح، فولادى و بدون سقف بوده و پنجره ها و شبكه هاى چهار طرف آن با گوى ها و ماسوره هايى مزيّن به ياقوت و زمرّد آرايش يافته كه شمار آن به دوهزار مى رسيده است

در كتيبه اى كه بالاى در ورودى ضريح بوده، چنين آمده است:
نيازمند رحمت ايزد مستعان و تراب اقدام زوار اين آستان ملائك پاسبان، سبط سلطان نادر شاهرخ شاه الحسينى الموسوى الصفوى بهادرخان، به وقف و نصب اين ضريح قبه هاى مرصّع چهار گوشه ضريح مقدّس مبارك موفق گرديد 1160 هجرى در زمان توليت ميرزا سعيد خان، براى مصون ماندن نذورات و جواهرات داخل ضريح مطهر، شبكه و پوشش مطلاّيى به عنوان سقف بر روى ضريح منوّر قرار مى گيرد.

يكى از خصوصيّات ضريح دوم اين بود كه واقف به هنگام ساخت و نصب آن يادآور شده بود كه اين ضريح هرگز نبايد از روى قبر مطهر برداشته شود و انتقال آن به جاى ديگر جواز شرعى ندارد.

از اين رو، تا پيش از نصب ضريح پنجم، اين ضريح در همان جاى خود بوده است، امّا با شروع عمليات نصب پنجمين ضريح و ضرورت زيرسازى هاى استوار و مستحكم براى ماندگارى طولانى آن، راهكارى براى حل اين مشكل درنظر گرفته شد.

بدين منظور در طول دو سال، از طبقه زيرين رواق دارالولاية كه اينك رواق دارالاجابة در آن جا قرار دارد، مساحتى به شعاع 2 متر و عمق 90/2 از زير ضريح مطهر خاكبردارى شد، ديواره هاى آن با سنگ پوشش و آرايش يافت، و ضريح دوم به آن جا انتقال يافت.

با اين كار، هم نظر واقف آن يعنى ماندن همواره ضريح بر قبر مطهر رعايت گرديد و هم بر استحكام پايه هاى ضريح كنونى افزوده شد.

ضريح سوم

در روزگار سلطنت فتحعلى شاه قاجار، ضريحى فولادى و ساده به ابعاد 3متر در 4متر و با ارتفاع 2متر ساخته و روى ضريح نگين نشان نصب مى شود.

سقف اين ضريح با چوبهايى طلاكوب پوشش يافت و در طرف پايين پاى مبارك درِ مرصّع تقديمى شاه قاجار نصب شده بود.

اين ضريح تا پايان عهد نيابت توليت دكتر سيد فخرالدين شادمان برجا بود و سپس به موزه مركزى آستان قدس منتقل شد و اكنون نيز در همان جاست و بازديدكنندگان مى توانند آن را از نزديك ببينند

در سال 1330 شمسى ، نيابت توليت وقت، يعنى دكتر سيد جلال الدين تهرانى تصميم مى گيرد كه آن را برچيده و به جاى آن ضريحى نوين نصب كند. با اين كه نقشه هاى آن فراهم مى شود، اما به دليل دگرگونى اوضاع سياسى و اجتماعى ، اين كار به تأخير مى افتد.

ضريح چهارم

سرانجام در سال 1338 شمسى ، ضريح سوم برداشته شد و به موزه انتقال يافت و به جاى آن، ضريحى جديد نصب گرديد؛ هر چند هنوز ضريح دوم در جاى خود قرار داشت.
ضريح چهارم كه به ضريح شير و شكر معروف است، تا سال 1379 شمسى برپا بود و همه ما آن را به ياد داريم و تصاوير فراوانى از آن وجود دارد.
درباره اين ضريح و مشخصات آن وحتى چگونگى قرارداد ساخت آن، اطلاعات خوبى در دست است.
طرف قرارداد آستان قدس رضوى براى ساخت اين ضريح و ناظر اجراى آن، مرحوم سيد ابوالحسن حافظيان بود و استاد هنرمند، حاج محمدتقى ذوفن اصفهانى ، با همراهى شمارى از استادان، طراحى و اجراى ساخت ضريح را طى قراردادى كه در سال 1336 منعقد شد، پذيرفت.

مرحوم حافظيان با گروهى از اهل خير تماس گرفت و آنان را به فراهم نمودن هزينه ساختن ضريح تشويق كرد و درنهايت مقرر شد كه اين كار با مشاركت مالى آستان قدس به سرانجام برسد.

با تأمين بودجه اين كار توسط مردم نيكوكار و اختصاص بخشى از طلا و نقره و جواهرات مورد نياز آن از خرانه آستان قدس و آمدن هنرمندان اصفهانى به مشهد، كار ساخت ضريح در بست پايين خيابان و در يكى از ساختمانهاى حرم مطهر شروع شد و پس از دو سال و نيم كار پياپى ، ضريح جديد آماده نصب گرديد.
معروف است كه سازندگان ضريح، براى استحكام آن به دنبال چوب گردوى خشك بودند تا پايه ها و اساس ضريح را روى آن قرار دهند.
با توجه به كمياب بودن اين نوع چوب، مرحوم حاج حسين آقا ملك آن را تهيه كرد و در اختيار هنرمندان قرار داد.
ضريح جديد به تاريخ 14 شعبان سال 1379 هجرى قمرى ، برابر با 22 بهمن ماه 1338 هجرى شمسى به جاى ضريح پيشين نصب شد.

ويژگى هاى ضريح چهارم

1 ـ ضريح چهارم 14 پنجره دارد، داراى 05/4 طول، 06/3 متر عرض و 90/3 متر ارتفاع است و حدود هفت تن وزن است.

2 ـ پايه ها و ستون ها و كتيبه ها كه داراى پوشش نقره است، با نقش هاى اسليمى و ختايى زينت يافته است.

3 ـ بين هر دو زاويه از پنجره هاى آن، يك صفحه بيضى از طلا نصب شده كه وزن هر يك 50 مثقال است.

4 ـ بر روى هر يك از پنجره هاى آن، صفحه اى از طلا و نقره نصب است كه روى هر يك نام يكى از 14 معصوم به خط ثلث مرحوم شيخ احمد زنجانى نوشته شده و و پيرامون آن با فيروزه آرايش يافته است.

5 ـ بالاى اين كتيبه ها، بر صفحاتى نقره اى به برجستگى يك سانتى متر، سوره مباركه هل اتى نگارش شده است.

6 ـ در چهار گوشه آن، چهار خوشه انگور زرّين، به سان نمادى از شهادت مظلومانه حضرت به وسيله انگور زهرآگين ساخته شده كه وزن مجموع آنها 1250 مثقال است.

7 ـ گرداگرد ضريح روى صفحاتى از طلا، سوره مباركه يس به خط ثلث فضائلى كتابت شده است.

8 ـ بر فراز كتيبه يادشده، و بر لبه ضريح مطهر، 44 برگ از نقره ملمّع به طلا، در ميان 44 گلدان ملمّع، به شيوه بسيار زيبايى نصب شده و بر صفحه اى مدوّر و محدّب، نامى از اسماى حسناى الهى نوشته شده است.

زمينه اين صفحات، ميناكارى لاجوردى است و با گلهاى رنگارنگ آرايش شده و خطوط برجسته آن طلاكارى شده است. اين اسماى 44گانه كه با چينشى دقيق، 12 نام ديگر از آن به دست مى آيد، به خط زنجانى است.

9 ـ سقف آن با قطعاتى از نقره طلاكارى شده، پوشش يافته و به گلهايى درشت و زيبا منتهى شده است. در چهار طرف سقف، چهار كتيبه به خط ثلث مرحوم محمّد رضوان ديده مى شود.

10 ـ پوشش داخلى سقف، رنگ روغن سفيد و آبى ايرانى است كه مرحوم رضوان آن را نگارگرى كرده است. پيرامون آن نيز در زمينه اى لاجوردى ، آيه نور يك بار به رنگ سفيد و با خط ثلث و يك بار به رنگ طلايى و با خط كوفى نگاشته شده است.

11 ـ بر روى سقف داخلى آن، اين دوبيتى نوشته شده است:
هاتفى وصف اين ضريح بگفت

عَـجَـز الصانعون عَن صِفتك

بـهـر تـاريخ دُرّ معنى سُفت

مـا عَـرَفـنـاكَ حقّ معرفَتِك

كه به حساب ابجد، از مجموع حروف مصراع چهارم آن، عدد 1379 به دست مى آيد كه تاريخ نصب ضريح به سال قمرى است. شگفت آن كه همين تاريخ به سال شمسى ، زمان جمع آورى آن و نصب ضريح پنجم شده است.

گفتنى است مرحوم حافظيان از فاضلان برجسته خراسان بود و ساليانى چند در هندوستان و در كوههاى كشمير و سرچشمه هاى رود گنگ، به رياضت و تهذيب نفس مى پرداخت.
او آيات قرآن و اسماى حسناى الهى را بر پايه علم اعداد، چينشى خاصّ مى داد و از آن نتايجى مى گرفت.
بنابراين، همه نوشته هاى رو و داخل ضريحى كه وى ساخته است، برخاسته از منظور و هدفى بوده كه تنها آگاهان به آن رشته درك و فهم آن را مى توانند.

مرحوم حافظيان خود گفته است كه در يكى از گوشه هاى ضريح، دوبيتى ديگرى نيز به اين ترتيب نوشته شده است:
بنهاد ضريحى ز سر صدق به اخلاص

بر مرقد شاهى كه به خورشيد دهد نور

هر كس كه ببوسد، ز سر صدق بگويد:

اى بوالحسن حافظيان! سعى تو مشكور

ضريح پنجم

در سال 1372 شمسى و در پى سايش و فرسودگى بخش هايى از ضريح چهارم و با توجه به روى آوردن روزافزون زائران و دلباختگان حرم مطهر رضوى ، لازم ديده شد كه ضريح جديدى كه داراى استوارى و استحكام بيشترى باشد، ساخته شود و به جاى ضريح پيشين نصب گردد.

بدين منظور، به كوشش آستان قدس رضوى ، كارشناسان زبردست و هنرمندان تواناى ايرانى گرد آمدند و با گزينش طرح استاد محمود فرشچيان ، كار ساخت ضريح جديد را آغاز كردند.
نخست ستونها و پايه هاى آن كه آميزه اى از آهن و چوب است، ساخته شد و آن گاه كار قلمزنى و زرگرى بر روى پوششهاى طلا و نقره آن زير نظر استاد فرشچيان به استاد خداداده اصفهانى واگذار گرديد.

پس از هفت سال كار پياپى ، سرانجام در روز سه شنبه 16 اسفند سال 1379 شمسى برابر با عيد قربان سال 1421 هجرى قمرى ، ضريح جديد براى زيارت مشتاقان آماده شد و پس از حدود دو ماه بسته بودن گرداگرد حرم مطهر، چشم زائران شيفته به بقعه منور امام روشن گرديد.

همان گونه كه پيشتر گفتيم، در اين مرحله، ضريح دوم نيز به فضاى پايين حرم مطهر انتقال يافت.

كار اصلى طرّاحى اين ضريح را استاد محمود فرشچيان، نامورترين نگارگر معاصر ايران در عرصه جهانى ، به صورت افتخارى انجام داده و در ازاى اين خدمت خود، هيچ گونه دستمزد و صله مادّى نخواسته و نستانده و تنها چشم به عنايت و شفاعت امام داشته است.
خوشنويسى آيات قرآن و ديگر نوشته هاى ضريح نيز همه اثر خامه هنرمند توانا، سيد محمّد موحّد است.

ويژگى هاى ضريح پنجم

1 ـ طول: 78/4 متر، عرض: 73/3 متر، ارتفاع: 96/3 متر، وزن: 12 تن.

2 ـ صفحه هاى طلايى و نقره اى پوشش ضريح، ضخيم تر از صفحه هاى ضريح پيشين است و پيوند آنها با يكديگر بدون استفاده از پيچ هاى فلزى انجام گرفته است.

3 ـ در پيرامون ضريح سوره هاى هل اتى و يس خوشنويسى شده است.

4 ـ در نماى داخلى ضريح نيز اسماى حسناى الهى به گونه اى بديع خاتم كارى شده و نگاره هاى استاد فرشچيان به كوشش استاد كشتى آراى شيرازى به جلوه درآمده است.

5 ـ سنگ مضجع منوّر كه پيشتر از يازده قطعه تشكيل شده بود، سنگى از جنس مرمر يكپارچه است كه پيرامون آن كتيبه هايى از آيات قرآن، در نهايت زيبايى و جلا و صفا حجّارى شده است.

6 ـ چهارده پنجره دارد كه هر يك به شكل محراب ساخته شده و محرابهاى هر يك از اضلاع، از بالا به هم پيوند مى خورد و به نام مقدّس الله كه جامع نامهاى جمال و جلال و كمال الهى است، منتهى مى شود.

7 ـ همه نقش ها، قوس ها، مقرنس ها، لچكى ها، كتيبه ها و... با نمادها و سمبل هاى معمارى هنرى بناى رفيع حرم مطهر رضوى هماهنگى دارد.

8 ـ در تقسيم بندى هاى ظاهرى و ترسيم گل ها و اشكال، به اعداد 5 (به نام خمسه طيبه)، 8 ( هشتمين امام شيعيان)، 12 (دوازده امام) و 14 (چهارده معصوم) و گل آفتابگردان (نمودى از لقب شمس الشموس) توجه خاصى شده است.

ايجاد استحكامات و بتون ريزى كف روضه منوره و برقرارى سامانه هوادهى ديوارى و زمينى ، و نيز مرمّت آيينه كارى ها و كاشيكارى ها و كتيبه هاى پيرامون بقعه متبرّكه، از جمله اقداماتى بوده كه همزمان با عمليات نصب ضريح جديد صورت پذيرفته است.

منبع:askdin.com 



:: موضوعات مرتبط: دانستنی های ائمه اطهار، ،

نوشته شده توسط فتاح زاده در شنبه 23 دی 1391


ماجرایی عجیب و معجزه امام رضا

یکی از تاجران اهل گیلان که بسیار سفر می رفت اینگونه میگوید که ...

در یکی از سفرهایم وارد شهری از شهرهای هندوستان شدم و در آنجا شش ماه کامل سکنی گزیدم ، در همسایگیم مردی زندگی میکرد که تمام وقتش را غم و غصه فراگرفته و همیشه ناراحت و گریان بود ، یک روز که او را چنین دیدم با خود گفتم باید دلیل اندهش را از او سؤال کنم برای همین باب صحبت را با او گشودم ، او ابتدا از بیان حالش امتناع می جست ولی با اصراری که کردم اینگونه حال خود را برایم شرح داد که .....

ای برادر ، ثروتی زیاد در مدت دوازده سال جمع کردم ، انها را به کشتی برده و همراه عده ای برای امر تجارت عازم سفر شدم ، هنگامی که به وسط دریا رسیدیم نسیمی خوش شروع به وزیدن کرد و بیست روز ادامه داشت ، تا اینکه بعد از آن باد تندی وزید و بلائی بس عظیم بر سرمان نازل گردید و کشتی را واژگون ساخت و تمام اموالم همراه کشتی غرق شدند . در دریا همچنان سرگردان بودم و به چپ و راست می رفتم تا اینکه چشمم به جزیره ای افتاد ، کمی آسوده خاطر شدم ، به سمت جزیره رفتم تا به انجا رسیدم ، ابتدای ورودم به سجده رفتم و خدا را شکر کردم ، درجزیره گشت زدم و آن را خالی از جنس بشر یافتم ، در آنجا ماندم و روزها از گیاهان تغذیه میکردم و شبها نیز از ترس حیوانات وحشی به بالای درختان پناه می بردم . حدود یک سال را اینگونه سپری کردم ، از قضا روزی که وضو داشتم عکس دختری زیبایی را در آب دیدم ، سرم را به سمتش چرخاندم و از او پرسیدم : آیا تو از نوع بشر هستی یا از جنّیانی ؟؟؟ و تاکنون مثل او دختری اینگونه زیبا ندیده بودم .

او پاسخ داد : از جنس بشر هستم .

هنگامی که به او نگاه کردم از شرم موهایش را بر روی بدن خود انداخت و به من گفت : آیا از خدا شرم نداری و به چیزی مینگری که خدا ان را بر تو حرام کرده است ؟!!

بسیار خجالت کشیدم.

او ادامه داد و گفت : من یک انسان هستم و سه سال شده که در این جزیره زندگی میکنم ، اهل ایرانم و پدرم نیز ایرانی میباشد ، کشتی ما هنگامی که به وسط دریا رسید شکست و من به این جزیره افتادم .

هنگامی که قصه اش را شنیدم من نیز ماجرایم را برایش بازگو کردم و به او گفتم : اگر کسی از تو خواستگواری کند تو قبول میکنی ؟

جوابی نداد و ساکت شد .

دانستم که راضی می باشد ، به خود تکانی دادم و از درخت پائین آمدم و او را به عقد خود در آوردم . زندگی را با هم آغاز کردیم و بعد از گذشت مدتی خدا دو پسر به ما عطا کرد ، روزهایمان را به خوشی و خرمی سپری میکردیم و از همدیگر بسیار رازی و خرسند بوده در جزیره می زیستیم . تا اینکه فرزندانمان بزرگ شده یکی به سن ۹ سالگی و دیگری به سن ۸ سالگی رسیدند و ما برهنه بودیم ولی موهای بدنمان بسیار دراز شده و بدنمان را پوشانده بودند . روزی گفتم : کاشکی لباس داشتیم و بدنمان را با آن می پوشاندیم و از این حال و رسوایی نجات می یافتیم ، فرزندانم تعجب کردند و پرسیدند : لباس دیگر چیست ؟؟ مگر جایی دیگر غیر از اینجا هم وجود دارد ؟؟؟ جور دیگری هم میشود که زندگی کنیم؟؟؟؟

مادرشان به انها گفت : آری فرزندانم ، خداوند متعال شهرها و مردمان و غذاها و نوشیدنی های بیشماری آفریده است .

فرزندانمان گفتند : پس چرا به شهرهای خود بر نمی گردید ؟

مادرشان گفت : چگونه میتوانیم از این دریا عبور کنیم در حالی که کشتی نداریم ؟

پسرها گفتند : ما کشتی می سازیم ...

هنگامی که مادرشان عزم راسخشان را برای ساختن کشتی دید ، گفت : پس از تنه ی این درخت که نزدیک ساحل است برای ساختن کشتی استفاده کنید .

پسرها بالای کوه رفتند و از آنجا سنگهایی با لبه های تیز و برنده آوردند و شروع به خالی کردن داخل درخت کردند ، و خواب و غذا را بر خود حرام ساخته ، بدون خستگی کار خود را شش ماه ادامه دادند تا اینکه وسط درخت مانند یک لنج خالی شد و مساحتش نیز کفاف دوازده نفر برای نشستن را داشت ، خدا را شکر گفتیم و مادرشان بسیار خوشحال بود . مقدار زیادی از ( فلفل ، دارچین ، عسل ) و هر آنچه که احتیاج داشتیم جمع کرده و به داخل لنج بردیم ، سر طناب لنج را هم به درختی که کنار دریا بود بستیم و منتظر بالا آمدن آب دریا شدیم .... تا اینکه وقت حرکت رسید و لنج روی آب قرار گرفت ، داخلش نشستیم و منتظر حرکتش ماندیم ولی دیدیم حرکت نکرد ، کمی فکر کردیم و به خاطرمان آمد که هنوز طناب لنج را باز نکرده ایم ، یکی از پسرها خواست پیاده شود و طناب را آزاد سازد ولی مادرشان زودتر پیاده شد و طناب را باز کرد ، به ناگاه موجی طناب را از دست مادرشان جدا کرد و لنج را به دریا برد . همسرم که جا مانده بود بسیار غمگین گشت و شروع به شیون و زاری نمود ، هنگامی که از آنجا دور شدیم پسرهایم که از نجات مادرشان نا امید گشته بودند بسیار گریستند و حالمان به مدت هفت شبانه روز اینگونه بود .

به ساحلی رسیدیم و چون برهنه بودیم منتظر شدیم تا شب فرا رسید ، به لطف خدا نوری را از دور دیدم و به سمت آنجا حرکت حرکت کردم و به در بزرگی رسیدم ، در خانه را کوبیدم ، صاحب خانه که تاجری یهودی بود بیرون آمد ، مقداری از فلفل های قرمز را به او دادم و در مقابل مبلغش از او لباس و رختخواب گرفتم ، از سیاهی شب استفاده کرده و خود را به فرزندانم رساندم ، با ان لباسها خود را پوشاندیم ، هنگامی که صبح شد به شهر رفتیم ، خانه ای را اجاره کردیم و چیزهایی را که که با خود از جزیره به همراه آورده بودیم را برای فروش از داخل لنج بیرون آوردیم . و یک سالی شده که از فراق و جدایی مادر فرزندانم اینگونه پریشان حالم .

راوی ادامه داده و میگوید :

من از شنیدن ماجرایش منقلب شدم و ساعتی را گریه کردم سپس به او گفتم : نمیتوان مانع قضا و قدر الهی شد ولی به تو پیشنهاد میکنم به زیارت امام رضا ( ع ) رفته و داستان خود را برای او بازگویی تا اینکه گره از کارت بگشاید زیرا امام رضا ( ع ) پدر یتیمان و پناهگاه درماندگان است .

زمانی که حرفم را شنید نور امیدی در قلبش شروع به تابیدن گرفت و با خدا عهد نمود چراغدانی ( لوستر ) را از طلای خالص ساخته و با پای پیاده به زیارت امام رضا ( علیه السلام ) رفته شکایت حال خود و داغ دوری همسرش را به او گفته ، از او بخواهد انها را دوباره به یکدیگر برساند. سپس چراغدان را ساخته و با پای پیاده به زیارت رفت تا به نزدیکی مشهد الرضا ( ع ) رسید .

کلید دار حرم مطهر ، امام رضا ( علیه السلام ) را در خواب میبیند که به او میگوید : فردا یکی از زائرانم وارد اینجا میشود پس به استقبال او برو .

هنگام صبح کلید دار حرم به همراه عده از بزرگان شهر به استقبال مرد رفته و مرد را با احترام و تقدیر فراوان وارد شهر کرده و چراغدان طلا را به روضه ی مبارکه برده و در جایگاهش قرار میدهند . مرد را نیز به خانه ای می برند و او نیز لباسهایش را عوض کرده ، غسل زیارت بجا آورده و داخل حرم مطهر میشود و شروع به دعا ، زیارت و استغاثه از امام ( ع ) برای همسرش میکند ، از امام بسیار خواهش میکرد تا اینکه پاسی از شب میگذرد ، از شدت گریه و توسل سر به سجده میگذارد و از فرط خستگی به خواب میرود . در همین اثنا صدایی را می شنود که به او می گوید : از خواب بیدار شو ، همسرت را به نزدت بازگرداندم و او الان پشت روضه ی مبارکه منتظرت ایستاده است .

مرد گفت جانم به فدایت ، ولی درها بسته است .

امام رضا ( علیه السلام ) گفت : همان کسی که او را از آن جزیره ی دور به اینجا آورده قدرت باز کردن درهای قفل شده را نیز دارد .

مرد برخواست و به هر دری که می رسید ، در باز می شد تا اینکه به پشت روضه ی مبارکه رسید ، با کمال تعجب همسرش را همانگونه که در جزیره رها کرده بود آنجا دید در حالی که از شدت ترس به خود می لرزید ، به سمت او دوید و همسرش را در آغوش گرفت . از همسرش پرسید : چگونه توانستی به اینجا بیایی ؟؟؟

همسرش گفت : کنار ساحل نشسته و فکر میکردم ، چشمانم از شدت گریه بسیار درد میکرد ، به ناگاه مردی جوان و زیبا که نور صورتش آسمانها و زمین را در آن شب تاریک روشن ساخته بود را دیدم ، نزدیکم آمد و دستم را گرفت و به من گفت : چشمانت را ببند ، و من چشمانم را بستم ، بعد از مدتی چشمانم را باز کردم و خود را در این بارگاه ملکوتی و مبارک یافتم . 



:: موضوعات مرتبط: دانستنی های ائمه اطهار، ،

نوشته شده توسط فتاح زاده در شنبه 23 دی 1391


معجزات امام رضا ( ع )

قلب بچه‌ام از کودکی بزرگ شده و شش ماهش است. دکترها جوابش کرده‌اند و آورده‌ایم این جا یا حضرت رضا(ع) خوبش کند، یا جسدش را همین جا دفن کنیم.

به گزارش مرکزی دیلی و به نقل از برنا ، به مناسبت میلاد حضرت امام رضا(ع) با خادمان حرم قدس رضوی درباره معجزاتی که در مدت خدمتشان از حضرت دیده اند، گفت‌وگویی انجام شده که د در ادامه آن را می خوانید.

به همه جواب می دهیم
عجمی از خادمان حرم مطهر امام رضا(ع) درباره معجزات دیده شده از حضرت در مدت خدمتش در حرم قدس رضوی می گوید: معجزات امام رأفت و مهربانی فراوان است. معجزات حضرت باید بررسی و بعد ثبت شود تا بتوان آن را اعلام نمود. فردی از آمریکا تماس گرفت و گفت: گوشی را به طرف آقا بگیرید. مدتی گذشت و دوباره تماس گرفت و گفت: خانه ام آتش گرفته بود و فقط می توانستم تماس بگیرم و از آقا کمک بخواهم و الان آتش مهار شده است و تماس گرفته ام تا از آقا تشکر کنم. “هر که بر درگه‌اش آید نرود دست تهی” این از عنایات امام رضا (ع) است. بهترین خواسته های ما در میلاد امام رضا(ع) این است “هرگز نگویمت بیا دست من بگیر/ گویم گرفته ای ز عنایت رها نکن”.

تمام اتفاقات در یک لحظه رخ داد
علی ماشی از خادمان حرم قدس رضوی (ع) درباره معجزاتی که در حرم مطهر امام (ع) دیده برایمان می گوید: در آذرماه سال ۱۳۸۳ مفتخر به پوشیدن لباس دربانی حضرت شدم و از ایشان خواستم عنایتی کند و یکی از معجزات خودش را به من نشان دهد. مدتی بود که خدمت برایم عادی شده بود و می خواستم برای اطمینان قلبم ایشان عنایتی کنند. ساعت ۱۰صبح بود. ساعت شیفت من رو به پایان بود. باران می آمد و عطر خاصی در حرم پیچیده بود. شنیده بودم اگر معجزه ای شود مردم به دنبال شخص شفا یافته می روند تا قطعه ای از لباس او را برای تبرک ببرند، اما من تا آن روز اتفاقی به این شکل ندیده بودم. تمام اتفاقات در یک لحظه رخ داد. در وسط صحن یکی از همکارانم داد می زد برادر علی کمک نمی کنی؟!

نگاه کردم و دیدم کودکی در بغلش است و به آرامی از پنجره فولاد جدا شد تا کسی او را نبیند و حرکت کرد تا به آن سمت صحن رود. وسط صحن مردم فهمیدند و همگی هجوم آوردند تا قطعه ای از لباس این کودک را برای تبرک با خود ببرند. سمت دوستم رفتم و کودک را از او گرفتم و به جایی بردم. سپس از مادرش پرسیدم موضوع چیست و او بعد از ۱۰ دقیقه گریه کردن گفت: قلب بچه ام از کودکی بزرگ شده و شش ماهش است. دکترها جوابش کرده اند و آورده ایم این جا یا حضرت رضا (ع) خوبش کند، یا جسدش را همین جا دفن کنیم. از مادرش پرسیدم پرونده پزشکی همراهت داری؟! پرونده اش را نگاه کردیم و دیدیم مشکلش اساسی بوده، از پله های اتاق پایین آمدم.

در “ایوان طلا” یکی از خادمان حرم دختر سه ساله کوچکی در بغلش بود و تمام زائران دنبال او می دویدند. کمکش کردم و کودک را در اتاق آگاهی بردیم تا آسیبی به او نرسد. با لحنی خاص از پدرش پرسیدم: چه شده؟! و او پاسخ داد: در حال بازی کردن بود و سماور آب جوش بر رویش ریخت. گوشت یک پارچه ای بر روی صورتش در آمده بود و معالجه نمی شد. برای شفا یافتم به حرم امام رضا (ع) آوردیم و پس از شفا یافتن هیچ علامت و نشانه ای از آن لکه بزرگ در صورت دخترم نیست. پدرش باور نمی کرد. دیده بودم نابینا و فلج شفا پیدا می کند، اما این گونه معجزه خیلی عجیب بود. صورت دختر می درخشید.

گل مریم کنار ضریح
مرتضی اشکفتی از خادمان حرم قدس رضوی (ع) درباره معجزات در مدت خدمتشان در حرم قدس رضوی توضیح می دهد: اولین جلسه ای بود که روضه رضوی (ع) فضای کنار ضریح مقدس شستشو می شد. در مراسم حضور داشتم و مشغول صحبت کردن با حضرت شدم. مادرم از قبل سنگ کلیه داشت و قابل دفع نبود و نیاز به عمل کردن داشت. به حضرت گفتم: مادرم بیمار است و بعد یکی از شاخه های گل مریم کنار ضریح که هر روز عوض می شود و به مردم داده می شود را برای مادرم به خانه بردم. مادرم گل را بو کرد و بعد از آن بسیار گریه کرد. صبح از خواب بیدار شدم و مادرم گفت: معجزه شده و سنگ کلیه ام دفع شده است. پدرم گفت: امکان ندارد. مادرم آزمایش انجام داد و دیگر هیچ سنگی در کلیه اش دیده نشد. ۹سال از آن ماجرا می گذرد و پس از آن ماجرا دیگر مادرم مریض نشد.

دوستی دارم که فرزند شهید است و روزی به حرم آمد. معجزه را قبول نداشت. برایش دلیل می آوردم و می خواستم برایش اثبات کنم که معجزه وجود دارد. در حال صحبت کردن بودیم که حرم شلوغ شد و خانمی که شفا پیدا کرده بود را به سمت آگاهی می بردند تا آسیبی نبیند و بررسی کنند تا واقعیت را بفهمند. در اتاق با کلامی منقطع می گفت: سال ها بود نمی توانستم صحبت کنم. داخل حرم نشسته بودم، نوری در گلویم وارد شد و الان می توانم صحبت کنم. خوشحال بود و مانند بچه ای که تازه می خواست صحبت کند، سخن می گفت. به دوستم گفتم امام رضا (ع) کرامتش را به تو نشان داد!

ماجرایی را نیز دوستم خادم حرم رضوی برایم گفت: فردی در ایالت متحده دوره خلبانی را گذرانده بود و می خواست مدرکش را بگیرد و خیلی آشفته بود. ایرانی در آنجا از او سؤال می پرسد چرا این قدر آشفته هستی و جواب می دهد: همسری دارم که بیمار است و پزشکان نتوانسته اند بیماری اش را تشخیص دهند و الان در بستر است و کاری از من بر نمی آید. آن فرد می گوید: دکتری را در ایران و شهر مشهد با نام “دکتر رضا” می شناسم و هر کسی پیش او می رود، مریضش خوب می شود. فقط با خودت قرار بگذار تا اگر همسرت خوب شد، هدیه ای به او بدهی. در هواپیما می نشیند و با خودش قرار می گذارد تا اگر همسرش سالم شد، هدیه ای به دکتر رضا بدهد.

به خانه می رسد و همسرش را سالم می بیند و ماجرا را از او می پرسد و همسرش می گوید: دکتر رضا خانه‌مان آمد و گفت هدیه ای که همسرت می خواست به من بدهد را برایم بیاورد. این فرد به مشهد می آید و در خیابان امام رضا (ع) دور فلکه آب به دنبال مطب دکتر رضا می گردد و نمی داند حضرت حیات مادی ندارند. یکی از دوستان خادم حرم او را پیدا کرد و ماجرا را از او سؤال کرد و او گفت: آمده ام از دکتر رضا تشکر کنم که همسرم را مداوا کرده است. خادم می فهمد و او را داخل حرم می آورد و او را جلوی ضریح می برد و می گوید دکتر رضا این جا هستند. آن فرد می رود و حضرت را زیارت می کند و در بازگشت به دوست خادم‌ام می گوید: دکتر رضا را دیدم و تمام مشکلاتم را به او گفتم و هدیه ام را به او دادم و ایشان قبول کردند تا همه مشکلاتم را حل کنند.

 



:: موضوعات مرتبط: دانستنی های ائمه اطهار، ،
:: برچسب‌ها: معجزه,

نوشته شده توسط فتاح زاده در شنبه 23 دی 1391


شهادت امام رضا (ع)

 30 صفر مصادف با سالروز شهادت امام هشتم شيعيان جهان حضرت ثامن‌الائمه علي بن موسي الرضا(ع) است.

مورخين تاريخ ولادت ايشان را به سالهاي 148، 151 و 153 هجري قمري و در روزهاي نوزدهم رمضان، دهم رجب و يازدهم ذي‌القعده ذكر كرده‌اند. در مورد سالروز وفات ايشان نيز اختلاف نظر وجود دارد و محققين وفات ايشان را طي سالهاي 202، 203 و 206 هجري قمري محتمل دانسته‌اند. اما قول مشهور در مورد ولادت آن بزرگوار سال 148 هجري قمري و در خصوص وفات ايشان سال 203 هجري قمري است. با پذيرش چنين اقوالي طول عمر با بركت امام رضا (ع) پنجاه و پنج سال مي‌شود. دوران 200 ساله امام حضرت ثامن‌الائمه(ع) با حكومت پنج ساله هارون الرشيد، سه ساله خلافت محمد امين و 13 ساله زمامداري عبدالله مامون همزمان است. كنيه‌هاي امام رضا ابوالحسن و ابوعلي است و لقبهايي چون رضا، صابر، زكي، ولي، فاضل، صديق، رضي، سراج الله، نورالمهدي، قره‌العين المومنين، كفوالملك، كافي‌الخلق را براي آن حضرت برشمردند. حضرت علي بن موسي‌الرضا (ع) دوران امامت خود را از سال 183 هجري قمري در اوج خفقان سياسي دنياي اسلام و اقتدار حكومت عباسيان آغاز كرد. اين مرحله از دوران زندگي ايشان از تاثيرگذارترين مراحل تاريخ تشيع است، عزيمت اجباري امام به خراسان بنا بر اصرار مامون و پذيرفتن تقاضاي سياسي خليفه عباسي مبني بر در دست گرفتن زمامداري مسلمين و پذيرش منصب ولايتعهدي به اجبار و اكراه از وقايع مشهور تاريخ اسلام است. هجرت تاريخي امام از مدينه به مرو، استقبال گستره شيعيان و هواداران اهل بيت در مسير حركت كاروان آن حضرت و انتشار حديث سلسله الذهب و اقدام به برگزاري نماز عيد فطر و برگزاري جلسات مناظره با علماي اهل كتاب از اين دوره زندگي امام در تاريخ به يادگار مانده است. عاقبت با توجه به اوج‌گيري احساسات مذهبي به نفع امام رضا (ع) و بروز اختلافات خانوادگي در خاندان عباسي، آن امام بزرگوار به دسيسه چيني مامون خليفه عباسي مسموم و به شهادت رسيدند و پيكر مطهر ايشان در حوالي طوس به خاك سپرده شد و اكنون بعد از گذشت ساليان سال اين مزار كعبه اهل ولايت از سراسر جهان است.



:: موضوعات مرتبط: دانستنی های ائمه اطهار، ،
:: برچسب‌ها: شهادت امام رضا,

نوشته شده توسط فتاح زاده در شنبه 23 دی 1391


رحلت جانگداز نبی اکرم صلی الله علیه و آله

آخرین وداع با یاران

... در یكی از روزهای بیماری در حالی كه سرش را با پارچه‌ای بسته بود و علی علیه السلام و فضل بن عباس زیر بغلش را گرفته بودند و پاهایش بر زمین كشیده می‌شد، وارد مسجد شد و روی منبر قرار گرفت و شروع به سخن فرمود و گفت: مردم وقت آن رسیده است كه من از میان شما غائب گردم، اگر به كسی وعده داده‌ام، آماده‌ام انجام دهم و هر كس طلبی از من دارد، بگوید تا بپردازم. در این موقع مردی برخاست و عرض كرد: چندی قبل به من وعده دادید كه اگر ازدواج كنم، مبلغی به من كمك كنید، پیامبر فورا به فضل دستور داد كه مبلغ مورد نظر او را بپردازد و از منبر پایین آمد و به خانه رفت. سپس روز جمعه، سه روز پیش از وفات خود، بار دیگر به مسجد آمد و شروع به سخن نمود و در طی سخنان خود فرمود: هر كسی حقی بر گردن من دارد برخیزد و اظهار كند، زیرا قصاص در این جهان، آسان‌تر از قصاص در روز رستاخیز است.(1)

در این موقع سوادة بن قیس برخاست و گفت: موقع بازگشت از نبرد "طائف" در حالی كه بر شتری سوار بودید، تازیانه خود را بلند كردید كه بر مركب خود بزنید، اتفاقا تازیانه بر شكم من اصابت كرد، من اكنون آماده گرفتن قصاصم.

درخواست پیامبر یك تعارف اخلاقی نبود؛ بلكه جداً مایل بود حتی یك چنین حقوقی را كه هرگز مورد توجه مردم قرار نمی‌گیرد جبران نماید. گذشته از این، چون اصابت تازیانه بر شكم سواده عمدی نبود، از این نظر او حق قصاص نداشته است، بلكه با پرداخت دیه‌ای جبران می‌گردید. مع الوصف پیامبر، خواست، نظر وی را تامین كند.

پیامبر دستور داد، بروند همان تازیانه را از خانه بیاورند، سپس پیراهن خود را بالا زد تا سواده قصاص كند. یاران رسول خدا با دلی پر غم و دیدگانی اشكبار و گردن‌های كشیده و ناله‌هایی جانگداز، منتظرند كه جریان به كجا خاتمه می‌پذیرد؛ آیا سواده واقعا از در قصاص وارد می‌شود؟ ناگهان دیدند سواده بی اختیار، شكم و سینه پیامبر را می‌بوسد؛ در این لحظه پیامبر او را دعا كرده، گفت: خدایا! از سواده بگذر، همانطور كه او از پیامبر اسلام در گذشت.(2)

فروغ ابدیت جلد2، صفحات 864- 865 (با اندكی تغییر)
پیامدهاى رحلت از لسان مبارک حضرت زهرا (س)
در این مقال بنابر آن است كه پیامدهاى رحلت پیامبر اكرم (ص) از نگاه تنها یادگارش، حضرت فاطمه سلام الله علیها بیان شود. او كه بضعة الرسول است (9) و به تعبیر امام على (ع) بقیة النبوة (10) است و به اعتراف دیگران، خیرة النساء و ابنة خیر الانبیاء، صادقة فی قولك، سابقة فی وفور عقلك است. (11)

او كه خلیفه اول در جمع مردم مدینه درباره‏اش چنین گفته است: انت معدن الحكمة و موطن الهدى و الرحمة و ركن الدین و عین الحجة است. (12)

و حتى عایشه نیز گفته است: « ما رایت احدا كان اصدق لهجة من فاطمة الا ان یكون الذی ولدها. » (13)

او كه هم مردمان مكه و مدینه را دیده و هم شاهد حیات پیامبر اكرم (ص) بوده و هم در كنار پیامبر و حضرت امیر(ع) حوادث ریز و درشت عصر نبوت و روزهاى بعد از رحلت و حوادث تلخ و دردناك آن ایام كوتاه را به دقت زیر نظر داشته است . آرى او مى‏تواند پیامدهاى تاسف بار رحلت پیامبر را خوب بیان كند . در اینجا به مواردى از آنها مى‏پردازیم:

آن حضرت در خطبه فدكیه (14) و خطبه‏اى كه بعدا در جمع زنان مدینه كه به عیادت ایشان آمده بودند (15) ایراد فرموده‏اند، پیامدهاى رحلت پیامبر را بیان مى‏كنند از جمله آنها عبارتند از:

1. ایجاد ضعف و سستى در میان مردم .

استومع وهنه « یا وهیه.‏» (16)

حضرت در خطبه‏اى كه در حضور زنان مدینه كه به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذكر دادند و با تاسف فرمودند:

« فقبحا لفلول الحد واللعب بعد الجد و قرع الصفاة (17) ؛ چه زشت است ‏سستى و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و كوشش .»

2. تفرقه و اختلاف به وجود آمد .

«استنهر فتقه وانفتق رتقه (18) ؛ تشتت و پراكندگى گسترش یافت . و وحدت و همدلى از هم گسست.»

استنهر از نهر به معناى وسعت و زیادى است، فتق به معناى جدایى و پاره پاره شدن است. انفتق از انفتاق یعنى شكافتن و رتق هم به معناى همبستگى و اتحاد است .

در قرآن كریم نیز آمده است كه: «ان السموات والارض كانتا رتقا ففتقناهما (19) ؛ (آیا كافران ندیدند) كه آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یكدیگر باز كردیم .»

3. امید و آرزوهاى مسلمانان به ناامیدى تبدیل شد.

آنان كه به پیامبر اكرم (ص) و احكام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش كرده بودند از نعمت دین الهى و حكومت اسلامى بهره ‏مند گشته بودند. اكنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مایوس شده و امیدشان به یاس مبدل گشت .

« واكدت الامال‏.» (20)

4 . به حریم پیامبر بى ‏حرمتى شد .

« اضیع الحریم و ازیلت الحرمة عند مماته (21)؛ هنوز جسد مبارك پیامبر بر زمین است. در اجتماع سقیفه (22) بدون نظرخواهى از خاندان پیامبر به تعیین جانشین براى آن حضرت مى‏پردازند. و حق اهل بیت‏ حضرتش را ضایع مى‏كنند .

چنانكه حضرت على(ع) مى‏فرماید:" فوالله ما كان یلقى فى روعى، ولا یخطر ببالى ان العرب تزعج هذا الامر من بعده (ص) عن اهل بیته ولا انهم منحوه عنی من بعده" (23) ؛ به خدا سوگند نه در فكرم مى‏گذشت و نه در خاطرم مى‏آمد كه عرب خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بگرداند. یا مرا پس از وى از عهده دار شدن حكومت‏ باز دارند.»

و حتى در لحظات واپسین عمر حضرت و هنگام رحلت ایشان، هنگامى كه قلم و لوحى طلب فرمودند به آن حضرت بى‏ حرمتى كردند و نداى " فانه یهجر" سر دادند. (24)

و مدتى هم از رحلت ‏حضرت نگذشت كه به در خانه تنها یادگارش آمدند و چه بى ‏حرمتی ها كه نكردند. چنانكه حضرت زهرا فرمود: یا ابتاه یا رسول الله هكذا كان یفعل بحبیبتك وابنتك ... . (25)

یا ابتاه یا رسول الله ماذا لقینا بعدك من ابن الخطاب وابن ابى قحافة (26) ؛ بابا اى رسول خدا پس از تو از دست زاده خطاب و زاده ابى قحافه چه بر سر ما آمد. (27)

5 . خط نفاق و دورویى آشكار شد .

« ظهر فیكم حسكة النفاق.‏» (28)

حضرت در جاى دیگرى از همین خطبه، با كنایه زیبایى به این نفاق افكنى پرداخته است و فرموده است:

« تشربون حسوا فى ارتغاء و تمشون لاهله و ولده فى الخمر والضراء و نصبر منكم على مثل حز المدى، و وخز السنان فى الحبشاء (29) ؛ شیر را اندك اندك با آب ممزوج نمودید و به بهانه این كه آب مى‏نوشید، شیر را خوردید. كنایه از نفاق است كه تظاهر به عملى مى‏شود كه در واقع خلاف آن است (30) و براى نابودى اهل بیت او در پشت تپه‏ها و درختان كمین كردید . و ما بر این رفتار شما كه مانند بریدن كارد و فرو بردن نیزه در شكم، دردآور و كشنده است صبر مى‏كنیم .»

6 . دین و معنویت كم رنگ شد .

« و سمل جلباب الدین.‏» (31)

«جلباب‏» چادر یا عبایى كه بدن انسان را مى‏پوشاند، حضرت زهرا (س) تعبیر به جلباب دین فرموده . چون دین نیز تمام زوایاى زندگى فردى و اجتماعى انسان را در بر مى‏گیرد، همانگونه كه چادر و عباء تمام بدن انسان را در بر مى‏گیرد. (32)

و در عبارتى دیگر فرموده‏اند: «... اطفاء انوار الدین الجلى و اهمال سنن النبى الصفى (33) ؛ به خاموش كردن انوار درخشان دین و بى‏اهمیت كردن و مهمل گذاردن سنت‏هاى پیامبر برگزیده خدا همت گماردید.»

7 . مردم دچار بى‏تفاوتى شدند .

حضرت خطاب به انصار كه با جان و مال پیامبر را كمك كرده بودند چنین فرمودند:

« یا معاشر الفتیة و اعضاء الملة، و حضنة الاسلام ما هذه الغمیزة فی حقی و السنة عن ظلامتى (34) ؛ اى گروه جوانمرد، اى بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستى و ضعف شما در حق من و تغافل و بى‏تفاوتى و خواب آلودگى درمورد دادخواهى من، چیست؟»

8 . مردم پیمان شكنى كردند .

فرمودند:« فانى حرتم بعد البیان و اسررتم بعد الاعلان و نكصتم بعد الاقدام (35) ؛ پس چرا بعد از بیان حق حیران و سرگردانید، و بعد از آشكار كردن عقیده پنهان كارى مى‏كنید و بعد از آن پیشگامى و روى آوردن به عقب برگشته پشت نموده‏اید.»

حضرت زهرا سلام الله علیها، در این فراز به حادثه غدیر اشاره مى‏كند كه پیامبر اكرم (ص) آن را براى مردم بیان فرمود و به آنها اعلام كرد و آنان نیز با على (ع) بیعت كردند . اما اكنون بیعت‏ خود را شكستند .

9 . مردم دچار وسوسه‏هاى شیطانى شدند .

« تستجیبون لهتاف الشیطان الغوى (36) ؛ به شیطان گمراه كننده پاسخ مثبت دادید.»

و در جاى دیگر از خطبه فرموده‏اند:« اطلع الشیطان راسه من مغزره هاتفا بكم فالفاكم لدعوته مستجیبین (37) ؛ شیطان سر خود را از مخفی گاه به در آورد. شما را فراخواند، دید كه پاسخگوى دعوت باطل او هستید... .»

«مغزر» یعنى مخفى گاه . در اینجا شیطان به سنگ پشت و خارپشت تشبیه شده است. چون آن هم وقتى دشمن را مى‏بیند، سرش را در لاك خود فرو مى‏برد. اما وقتى كه محیط را بدون خطر احساس كرد، سر خود را بیرون مى‏آورد. شیطان نیز تا وقتى كه پیامبراكرم (ص) زنده بودند، سرش را در لاك خود فرو برده بود و جرات نمى‏كرد خود را نشان دهد . ولى بعد از آن سرش را بیرون آورد و به تحریك مردم پرداخت. (38)

10. شتاب در شنیدن حرف هاى بیهوده و بى‏اساس .

« معاشرالناس المسرعة الى قیل الباطل المغضیة على الفعل القبیح الخاسر (39) ؛ اى گروه مردم كه به سوى شنیدن حرف هاى بیهوده شتاب مى‏كنید، و كردار زشت زیانبار را نادیده مى‏گیرید.»

11. نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت .

در پایان خطبه عیادت خطاب به زنان مهاجر و انصار فرمود:

« اما لعمری لقد لقحت فنظرة ریثما تنتج ثم احتلبوا مل‏ء القعب دما عبیطا و ذعافا مبیدا(40) ؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، باید انتظار كشید تا كى مرض فساد پیكر جامعه اسلامى را از پاى درآورد كه پس از این از پستان شتر به جاى شیر خون بدوشید و زهرى كه به سرعت هلاك كننده است .

12. فرصت طلبان به سر كار آمدند .

حضرت سلام الله علیها در فرازهایى از خطبه فدكیه به گروه هاى فرصت طلب كه منتظر بودند تا بعد از رحلت پیامبر از موقعیت ‏بهره برند پرداخته است . و ویژگى‏هاى آنها را نیز بیان فرموده است .


پاورقی
‌ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- القصاص فی دار الدنیا احب الی من القصاص فی دار الاخرة.

2- مناقب آل ابیطالب ج1، ص164 . 



:: موضوعات مرتبط: دانستنی های ائمه اطهار، ،

نوشته شده توسط فتاح زاده در جمعه 15 دی 1391


:: دهه فجر
:: برادر یادت با ماست..
:: خدا قوت...اجرتان با آقا اباعبدالله (ع)
:: لبیک یا خامنه ای...
:: کربلایی دیگر در راه است....
:: خدا را شکر ... محرم نزدیکه
:: داعش...
:: حمله داعش به کربلا / اولین اقدام ارتش عراق در موصل ناکام ماند
:: دوری از گناه..
:: یامهدی تبریک...
:: محرم92
:: یازهرا.....
:: پیامک شهادت امام رضا (ع)
:: پیامک رحلت پیامبر اکرم (ص)
:: رحلت پيامبر اكرم(ص)
:: اربعین
:: مداحی ای دل ای دل ای روزگار
:: اگه خدا مدد کنه...





··••●یا لثارات الحسین●••·· باسلام‍‍! منتظر کمکهای سبز شما هستیم...اجرتان با آقا ابا عبدالله.. کمکهای مالی خود را به شماره حساب زیر واریز کنید : 4190209521 بهرام انصاری امور مالی هیئت تعزیه عاشقان اباعبدالله یاعلی التماس دعا




:: بهمن 1398;
:: مهر 1395;
:: آبان 1393;
:: شهريور 1393;
:: خرداد 1393;
:: ارديبهشت 1393;
:: فروردين 1393;
:: دی 1392;
:: آذر 1392;
:: شهريور 1392;
:: مرداد 1392;
:: تير 1392;
:: خرداد 1392;
:: ارديبهشت 1392;
:: فروردين 1392;
:: اسفند 1391;
:: بهمن 1391;
:: دی 1391;
:: آذر 1391;

آبر برچسب ها

اربعین , حدیث , اداب , حدیث درمورد تسبیح حضرت فاطمه , تسلیت , قیام عاشورا , روزشماررمحم , عکس متحرک , زنان , حضرت عباس , استقبال , خداحافظ محرم , روز شمار محرم , اربعین حسینی , جملات ,

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ | طراح قالب

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by yahossain139